درس هایی از قرآن استاد قرائتی
موضوع: تعلیم همراه با تربیت تاریخ پخش: 03/07/93
عزیزان بحث را در مهر ۹۳، آغاز سال تحصیلی و در آستانه شهادت امام جواد تماشا میکنند. بحث ما تعلیم و تربیت است. در مورد امام جواد یک جمله بگویم که به تعلیم و تربیت هم میخورد. اینکه ما در خانههایمان در تعلیم و تربیت فکر میکنیم که اگر یک بچه ترسو و ذلیل و آرام بود، میگوییم: بچه مؤدبی است. اما اگر بچه در روی ما ایستاد و حرف ما را نقد کرد، میگوییم: بیادب!
1- تربیت فرزندان شجاع و غیور امام جواد کوچک بود. در کوچه با بچههای دیگر بود. مأمونالرشید آمد برود، همه بچهها گفتند: خلیفه میآید فرار کردند. این پسر کوچولو ایستاد. مأمون گفت: تو چرا فرار نکردی؟ گفت: من کاری نکردم که بترسم. کوچه هم تنگ نیست از آن طرف برو. گفت: پسر چه کسی هستی؟ بعد خود مأمون گفت: امام رضا است که باید بچهاش را این رقمی تربیت کند. که کوچولویش هم در روی من میایستد و خودش را نمیبازد. بچهها باید طوری باشند که جسور باشند منتهی جسارت... ما دو رقم حیا در حدیث داریم. «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ» (کافی/ج۲/ص۱۰۶) بعضی حیاها براساس عقل است. بعضی حیاها هم براساس حماقت است. بچه خجالتی خوب نیست. بچهای خوب است که با منطق بایستد و حرف خودش را بزند. بگوید: نظر من این است. اینکه ما بچه را تحقیر کنیم، یک پیامی برای آموزش و پرورش و همه پدر و مادرها دارد.
دوری از سستی در انجام دستورات دینی
شما یادتان نیست. جوانها یادشان
نیست. معلمها یادشان است. ساعتهای آخر عمر امام (ره) ایشان روی تخت خوابیده بود.
سرم هم به دستش بود. اول اینکه این نماز امام برای بیماران پیام دارد. بیماران سریع
در مسجدها صندلی میگذارند و سجده میکنند. این را بپرسند، اگر واقعاً میتوانید
روی پا بایستید، روی پا بایستید. امام وقتی میخواست نماز بخواند، نمیتوانست روی
پا بایستد، ساعتهای آخر میایستاد «مالک یوم الدین...» دو نفری دستش را میگرفتند،
سجده میکرد. حالا ممکن است بگویید: ما دو نفر همراهمان نیست. من در هر مسجدی
میروم، شنبه میروی دو صندلی است. یکشنبه چهار تا است. بعضی مسجدها اصلاً صندلی
نشین شده است. یا مثلاً دستش خونی میشود. میگوید: تیمم کن. در بیمارستان میگوید:
بدنم نجس است. بدنم این مشکل را دارد. پایم خم نمیشود، در گچ است. نماز
نمیخوانیم، بعد میخوانیم. امام چطور در آن لحظههای آخر، نمیشود از نماز کم کرد.
بله ما داریم که اگر به مشقت میافتی، نمازت را بنشین بخوان. خوابیده بخوان. با «قل
هو الله» بخوان. نماز مستحبی بی «قل هو الله» بخوان. ما تخفیفاتی داریم. ولی این
تخفیفات هم باید زیر نظر یک مسألهدان باشد. از دفتر مراجع بپرسید. من نگران هستم
که بعضی یک عمر نماز میخوانند آخر هم میگویند: آقا شما میتوانستید با یک عصا
نماز بخوانید، چرا نشستی؟ اگر کسی بتواند با یک عصا ایستاده نماز بخواند، میتواند
بنشیند؟
نیاز واقعی فرد و جامعه، معیار نظام آموزشی
خیلی از درسهایی که ما
میخوانیم، علم واقعی نیست. یعنی نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکلی از فرد حل
میکند و نه مشکلی از جامعه. شرق و غرب هم فرق نمیکند و حوزه و دانشگاه هم فرق
نمیکند. باید نگاه کنیم نیاز چیست، و هرچه نیاز است برای مردم بگوییم.
من به
طلبهها گفتم مسأله که میگویید، لازم نیست رساله مرجع را باز کنید، مسأله هفده و
هجده فردا شب. مسأله نوزده و بیست، فردا، از دم مسأله نخوان. انتخاب کن. یک بیمار
که در داروخانه میآید، بیا، بیا، بیا! فرمود: بیماری؟ این قفسه دارو را تا اینجا
میخوری. فردا آن قفسه را میخوری. کیلویی و قفسهای نیست. یک آسپرین از اینجا و یک
قرص از آنجا، یک قرص، یک کپسول، ببین چه مشکلی است، همانجا که میخارد بخاران.
همانجایی که مشکل دارد قرص بده. کیلویی نیست. از قفسه بخوان. وگرنه در رساله شک
بین دو و پنج هم هست. من هفتاد سالم هست. بالای پنجاه سال است طلبه هستم. در این
نیم قرنی که طلبه شدم یک نفر نیامده بگوید: آقا من در نماز شک بین دو و پنج کردم.
مراجع مثل داروخانه هستند. در داروخانه باید همه دارویی باشد. اما من طلبه
نباید همه داروها را به همه مریضها بدهم. خیلی از چیزها که میخوانند، اصلاً برای
کشور خودشان خوب است. اما در کشور ما جواب نمیدهد. در کشور ما جواب نمیدهد.
بچههای کاشان باید بدانند فیض کاشانی چه کسی است؟ امام فرمود: فیض کاشانی کسی است
که آنقدر کتاب علمی نوشته که من از ورق زدن آن مچم درد میگیرد. حالا دکترای ما یک
پایان نامه مینویسند دویست صفحه کاغذ آ چهار است و هر صفحه یازده سطر است و هر سطر
هم یازده کلمه است. اصلاً دیگر یک پژوهشی شروع شده است.
ما شنیده بودیم مرده
شویهای قدیم، مردههای چاق را کیلویی میشویند. مردههای بلند را متری و بچهها را
عددی میشویند. پژوهش که نباید یازده سطر، هر سطری ۲۲ کلمه و هر کلمه هفت هزار و ده
شاهی... تازه پایان نامه فروشی هم باب شده است.
یک کسی در نهضت سواد آموزی آمد،
گفتم: شغلت چیست؟ گفت: پایان نامه فروش هستم. گفت: افرادی که میخواهند پایان نامه
بنویسند، موضوعش را میگویم. یک چیزهایی هم مینویسند، گفتم: چند میفروشی؟ گفت:
مربوط به پایان نامه است. بعضیها را بیست میلیون، بعضی پانزده میلیون تا چهار
میلیون. پایان نامه فروشی! چه شغلهایی پیدا شده است. من طلبه خواسته باشم مسأله
بگویم، باید بگویم...
در برنامهریزیها، اول مهر است. بچه صبح، صبحانه خورده و
دیشب هم چند ساعت خوابیده است. در مدرسه آمده، صبح میگوید: بدو. ساعت اول ورزش و
نقاشی، ظهر که میشود هم خسته و هم گرسنه میشود. حالا میگوییم: ریاضی گوش بده.
خوب این رفوزه میشود. باید تا سیر است و خواب کرده ریاضی را یاد بگیرد، دم ظهر که
خسته شده بنشیند نقاشی و طراحی کند. شما صبح مخش را وادار به یک... مثل آدمی که اول
برایش یک دیگ آش رشته میآورند، شکمش را از نشاسته پر میکند و بعد آخر لقمه
میگویند: آقا کباب هم هست. میگوید: خوب زودتر میگفتی.
یک آقایی میگفت: ما
افطاری رفتیم یک سفرهای بود، ما فکر کردیم این شله زرد و حلیم و شیر برنج و از این
چیزهای خرما و فرنی و اینها بود، ما فکر کردیم سفره همین است، حسابی خوردیم. بعد
گفتند: آقایان بفرمایید آن اتاق! رفتیم اتاق دیگر بعد دیدم، ای بابا چه غذاهای خوبی
است؟ خوب به ما میگفتید. میگفت: دیگر حواسم را جمع کردم. شب بعد یک جایی مهمانی
شد، یک چنین سفرهای بود. فکر کردیم اتاق دیگر هم هست. نخوردیم به هوای اتاق دیگر،
گفتند: نه! همین بود. میگفت: دو شب سرمان کلاه رفت. یک شب خوردیم سرمان کلاه رفت،
یک شب هم نخوردیم سرمان کلاه رفت. ۳۵۰ اعوذ داریم. حدیث داریم پیغمبر ما این دعا را
هر روز میخواند. «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع» پناه میبرم از علم
بیخاصیت!
فکر نکنید هرچه آموزش و پرورش و اساتید شرقی و غربی و داخلی و خارجی
میگویند، درست است. ممکن است در یک زمانی درست باشد، در زمان دیگر درست نباشد.
ساختن آب انبار در یک زمانی که لولهکشی نبود عبادت بود. الآن کسی آب انبار بسازد،
عبادت است؟ الآن دیگر عبادت نیست. ساختن حسینیه یک زمانی ممکن است مستحب باشد.
امسال پنج هزار، بیش از پنج هزار روستایی داشتیم که بالای دویست خانواده در
آن بود و ماه رمضان پول نداشتیم که برود به طلبه بگوید: آنجا برو ولو پانصد تومان و
هفتصد تومان، یعنی یک چهارم پول موتورگازی. این هم برای ماه رمضان، بگوییم: آقا
آنجا برو، یک اتاق اجاره کن. این برای سحری و افطاری، شبها برای مردم نماز بخوان.
بیش از پنج هزار روستای بیطلبه در ماه رمضان داشتیم. آنوقت ما میگوییم: جشنواره
فلان... کنگره بین... کنگره... اینقدر کنگره و جشنواره میگیریم و پولهای ادل و بدل
خرج میکنیم، آنوقت به مغز اسلام که رمضان و روزه و نماز است رسیدیم، دین و اخلاق و
امت است، همان روستایی که عمامه مرا داد، چون پنبه برای کشاورز است. کفش مرا او
داد. چون چرم دامداری و گاوداری برای کشاورز است. شکم مرا او داد. گندم روستایی در
شکم من است، بسیجی برای جبهه داد. گوشواره برای جبهه داد. نان برای جبهه پخت.
آقایان سیاسی رأیشان را از دهاتها میگیرند، آنوقت به ماه رمضان که رسید میگویند:
سازمان تبلیغات بودجه کم آورد. دفتر تبلیغات بودجه کم آورد. اصلاً ما نباید خود
دولت را بگیریم. آخوند باید روی پای خودش باشد، و نباید از دولت کمک گرفت. بله
مدرسه بسازد. چون دولت برای دانشجوها خوابگاه میسازد و برای حوزهها هم... این هم
یک جوان است و او هم یک جوان است. همینطور که او میخواهد درس بخواند، خانه و مدرسه
او را میسازید، طوری نیست اما من نباید وصل به دولت باشم.
امسال وقتی من شنیدم
یک جلسهای که جمعی از مسؤولین هم بودند، چنان نعره کشیدم، چون یادم نمیرود وقتی
امام میخواست شاه را در فشار قرار بدهد یک کاری کرد. فرمود: جوانها تا مدتی
یادتان باشد، مردم مسجد نروند. هی اذان میگفتند و میخواستند مسجد بروند، در مسجد
بسته است. چرا بسته است؟ امام از دست شاه عصبانی است. ای خدا شاه را لعنت کند. یعنی
برای فشار به شاه فرمود: در مسجدها را ببندید. یکسال هم امام فرمود: امسال نیمه
شعبان کسی چراغانی نکند. چون مردم به عشق امام زمان میخواستند نیمه شعبان چراغانی
کنند، امام فرمود: چراغانی نکنید. یعنی هی اهرم فشار روی شاه بود از این کارها...
ما بعد از ۳۴ سال جشنواره و بودجهها، به اسم بودجههای فرهنگی... اصلاً فرهنگ را
باید معنا کنیم.
من یک جمله به شهردار تهران و همه همکارانشان گفتم. این را
بگذارید پخش شود. بسم الله الرحمن الرحیم.
نماز، در رأس برنامه های آموزشی و پرورشی شهردارها بودجههای فرهنگی دارند. ولی فرهنگ به چه معناست، نمیدانم! چه کسی باید فرهنگ را معنی کند؟ نماز جزء فرهنگ ما نیست؟ برنامههای فوق برنامه... مقام معظم رهبری فرمودند: آموزش و پرورش باید مسأله نماز را در رأس برنامههای فوق برنامه بگذارد. ما اگر به نماز برسیم بچههایمان تربیت میشوند. تربیت یعنی چه؟ یعنی بچه اهل فحشا و منکر نباشد. قرآن گفته: اگر بچهها نمازخوان شوند، «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» (عنکبوت/۴۵) البته «تنهی» به معنی «تمنع» نیست. بعضی میگویند: این آیه یعنی چه؟ «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد. ما دیدیم بعضی نمازخانها فحشا و منکر هم انجام میدهند. نماز میخوانیم ولی فحشا و منکر هم پیدا شود اهلش هستیم. «تنهی» یعنی چه؟ یعنی نمیگوید: مانع است. «تنهی» یعنی هی میزند. مثل پلیس که لب چهارراه هی میزند. معنایش این نیست که اگر پلیس باشد نمیشود از چهارراه رد شد، ممکن است پلیس باشد، سوت هم بزند، چراغ قرمز هم باشد، این خلاف کند. من میگویم: لباس سفید مانع از این است که من روی زمین سیاه بنشینم. وقتی زمین سیاه و زغالی بود با لباس سفید نمینشینم. معنایش این نیست که نمیتوانم بنشینم. میتوانم بنشینم! با عمامه در خیابان نمیدوم معنایش این نیست که نمیتوانم بدوم. این عمامه میگوید: تو آخوند هستی. زشت است در خیابان بدوی. با لباس سفید بد است روی زمین زغالی بنشینی. «تنهی» یعنی هی میزند. نه اینکه «ان الصلاة مانع، ان الصلاة تمنع». معنای این آیه را بگویم چون بعضی میگویند: آخر قرآن میگوید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر». ولی ما دیدیم نمازخوانها گناه هم میکنند. هی میزند.
چند دعا میکنم براساس سخنرانی امروز است. ۱- با نبودن بسیاری از مناطق، کیلومتر در کیلومتر جمعیت هست و مسجد نیست. با نداشتن مسجد، ساختن حسینیه عبادت نیست. آقایانی که حسینیه میسازند با اینکه کیلومتر در کیلومتر مسجد پیدا نمیشود، اینها خودشان را آماده جواب امام حسین کنند. این یک مورد است. ۲- بسیاری از کارها در دنیای «یحسبون» در محاسبات ما درست است اما در خطکش خدا متر شدنی نیست. خدایا ما را جزء «یحسبون« ها قرار نده. قرآن میگوید: جهنمیها روز قیامت میگویند: ما را برگردان. عمل صالح انجام میدهیم غیر از عملهای گذشته! علامه میفرماید: غیر از عملهای گذشته یعنی در گذشته هم که کار میکردم در دنیای خیال فکر میکردم کارم خوب است. حالا پرده کنار رفته و فهمیدم نه! کار دیگر باید بکنم، کار دیگری کردم. عروسهایی که سرویس طلا، کمد چنین و صندلی چنان و اینهایی که تالارها و خرجهای کذایی دارند، اینها «یحسبون» هستند. در فامیلشان اینقدر دختر بیجهازیه هست، پسرهایی که ولخرجی میکنند، حدیث داریم اگر کسی از پول حرام درآمدی داشته باشد خدا خاک و زمین را به سرش مسلط میکند که پولش را در بنایی خرج کند. معلوم میشود بعضی از پولها برکت ندارد. پول بیست عروسی را خرج یک ساعت تشریفات میکنند. بسیاری از پولهایی که خرج میکنند مثلش مثل خاراندن است. دستت میخارد حال میآیی. بعد از پنج دقیقه نه اینجا چیزی است، نه اینجا! تالار و به به و چه چه و فلان... نمیشود پول گلی را که روی قبر میگذاریم، یک آبسرد کن برای یک دبیرستان بخریم؟ این بچهها تابستان آب خنک بخورند. من زمان شاه خانه تاجری افطاری رفتم. دیدم همه تجار آمدند. به صاحبخانه گفتم: خدا قبول کند اما از این کار واجبتر هست. مدرسه فیضیه در کتابخانهاش یک سری کتاب نیست. شما این پول را سال دیگر بده من یک مقدار کتاب بخرم و به کتابخانه بدهم. خوراک علمی هم خوراک است. خوراک شکمی چند ساعت در معده است. ولی اگر یک کتابخوان یک چیزی را یاد گرفت، تا آخر عمرش در مخش است. گفت: باشد و سال دیگر افطاری را تعطیل کرد. افطاری به تجار! افطاری ساده برای مردم طوری نیست. گفتم: اینها را نخورند. با زور هی جوجه کباب و سالاد میخورد. هی یک پپسی رویش میخورد، آروغ میزند. دوباره یک مقدار دیگر میخورد. بابا اینها چه کسانی هستند دعوت کردی؟ ببین کجا نیاز است. نیاز شناسی خیلی مهم است. خیلی از درسهایی که میخوانیم، خیلی از پژوهشهایی که میشود هیچ مشکلی را حل نمیکند. پژوهش کرده و زحمت هم کشیده اما این پژوهش مشکلی را از کشور حل نمیکند. امیدوارم که خداوند همه ما را هدایت کند. هرچه بر عمر من اضافه میشود، به ایمان من به این آیه اضافه میشود. «اهدنا الصراط المستقیم» تنها دعای واجب این است. بقیه دعاها همه مستحب است. از این پیداست همه، پژروهشگر، آیت الله، مهندس، دکتر، آموزش و پرورش، دانشگاه، اگر خدا ما را به خودمان وا گذارد، ممکن است همه ما خط را کج برویم. ولذا خدا به پیغمبر میفرماید: دوبرابر مردم دیگر «اهدنا الصراط المستقیم» بگو. چون بر پیغمبر نماز شب واجب بود. ما اگر ده بار «اهدنا الصراط المستقیم» میگوییم، پیغمبر بیست بار بگوید. یعنی ای پیغمبر تو هم با اینکه سوار در راه مستقیم هستی و تسلط بر راه مستقیم داری دو برابر مردم «اهدنا الصراط المستقیم» بگو. چون انسان خط را زود گم میکند. در دنیای خیال حسینیه میسازد. قمه میزند. علامت درست میکند. یکی از شهرها یک سماور برای هیأتی خریده بودند که چهار شیر داشت. یک حوض چای بود! بعد این سماور را که آوردند جمعیت شهر استقبال سماور رفتند. گفتم: خدایا اینها قاطی کردند. خیلی از مسجدها برنامههای دیگر دارند ولی نماز جماعت خلوت است. مسجد مثل عروس است. پول برای کاشی میدهد ولی اسلام شناس نمیآورد که شبهات جوانهای مردم را برطرف کند. خدایا کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن. حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش را در مسیری قرار بده که علمش مفید و نافع و مبارک باشد. ما را از اطلاعات بیخاصیت و بیهدف و اطلاعاتی که مشکل حل کن نیست، دور کن. ظرف ما را از کارهای مفید پر کن. میخواهیم راه برویم. از این خیابان برو و بگو: در خانه عمه هم برویم و یک سلامی بکنیم. هم قدمی بزنیم و هم صله رحمی کرده باشیم. میخواهیم مسابقه بگذاریم، چرا میگوییم: از پمپ بنزین تا پمپ بنزین؟ بگو از این مسجد تا مسجد دیگر. یعنی میتوانیم به کارهایمان جهت بدهیم.